سری مقالات کلیسای ایرانیان

روح حیات در پیدایش دو چیست؟

ریچارد داوکینز جانورشناس بریتانیایی می‌گوید ” مذهب با دامن زدن به مطلق‌گرایی، عامل جنگ و خشونت‌ها در جهان است”. خبری که دائماً از تمامی رسانه‌ها به گوش می‌رسد مؤید این است که از قرار معلوم خشن‌ترین و سخت‌ترین منازعات عصر حاضر (۱۱ سپتامبر، عراق، افغانستان، ایرلند شمالی، خاورمیانه، بوسنی، سری لانکا) به علت تفاوت‌های مذهبی-اعتقادی به وقوع پیوسته است.

آنچه بیشتر ما را نگران می‌کند این است که این کشمکش‌ها اغلب و مستقیماً با توسل به مذهب خوراک داده می‌شوند. شکل‌دهی ایدئولوژی‌های انقلابی ضد غربی نیز آشکارا با توسل به مذهب همراه است. ویدئوهای بمبگذاران انتحاری که در آنها مسببان واقعه با تکیه بر علت مذهبی_اعتقادی اعمال خود را توجیه می‌کنند، آتش داوکینز را شعله‌ورتر می‌سازد. در تصویر بزرگ‌تر نقش مذهب در شکل‌دهی تمدن‌ها و مسؤلیت آن در ایجاد عداوت میان تمدن‌های مختلف، نگرانی ما را افزایش داده است. این روزها نظریاتی مثل “هر اعتقاد به عدم تسامح و نهایتاً به نزاع می‌انجامد” را بسیار می‌شنویم. این طور نیست؟ آیا این یک افسانه ساده‌لوحانه مدنی است؟ آیا این نظریه به اندازه کافی پرمایه و پخته است؟ مسیحیانی که می‌خواهند به بازنمود امید مطلق از طریق تنها منجی عالم و تنها انجیل، وفادار بمانند در این باره چه حرفی برای گفتن دارند؟

یک مسیحی در پاسخ به این نوع چالش چه می‌تواند بگوید؟  
  • اینکه بگوییم مذهب عامل جنگ و خشونت است چندان کار دشواری نیست اما به عنوان توجیه آنچه که در اخبار می‌بینیم تبیین کارآمدی نخواهد بود.
  • گاهاً مثل روز روشن است که سازمان‌ها و دستگاه‌های دولتی فاسد برای پوشش برنامه‌های شیادانه خود مذهب را دست‌آویز قرار داده و مقصر می‌انگارند.
  • کشت و کشتارهای امپریالیستی جنگ‌های صلیبی، محصولِ کشورگشایی مسیحیانی که از کتاب‌مقدس اطاعت کردند نیست. بلکه حاصل پیروی از برنامه‌های شخصی خود جنگجویان است.
  • بسیاری از جنگ‌ها و منازعات قرن بیستم نتیجه عملِ ایدئولوگ‌های خداناباور بوده است. اگرچه مذهب را سرزنش می‌کنند اما تاریخ روایت دیگری را پیش روی ما می‌گذارد. منتقدین مذهب باید بتوانند در خصوص اینکه چرا بزرگ‌ترین قتل عام‌های صد سال گذشته توسط خداناباوران و سکولارها رخ داده است، توضیحی در خور ارائه کنند. هیتلر و استالین برای پشتیبانی از عقاید خود به ترتیب بر آثار فلاسفه خداناباور، نیچه و کارل مارکس، تکیه کردند.
  • به همان اندازه که دیدگاه‌های مذهبی به چالش کشیده می‌شوند، اعتقادات خداناباورانه و سکولار افرادی مثل استالین و یا مائو که عامل ایجاد بزرگ‌ترین درد و رنج‌های انسانی در قرن بیستم شدند نیز از این قاعده مستثنا نیستند.
  • برای اینکه خیلی ساده‌لوحانه قضاوت نکنیم باید تعالیم بنیادین مذاهب را مطالعه و بررسی کنیم. باید به تخطی‌هایی که در چارچوب مذهب صورت گرفته نگاهی بیندازیم. همچنین باید ارزش‌های بنیادین و مرکزی مذهب را از نظر بگذرانیم. آیا شمشیر کشیدن به نام عیسی و به بهانه تبلیغ مسیحیت، در راستای تعالیم و تأیید عیسی و کتاب‌مقدس است؟ همین سوال را می‌توانیم درباره اسلام یا هندوئیسم بپرسیم. آیا باورهای مرکزی یک مذهب واقعاً از خشونت به عنوان ابزاری برای برخورد با دیگران پشتیبانی می‌کند؟
  • این مذهب نیست که مرتکب خشونت می‌شود بلکه مقصر آدم‌ها هستند؛ و نه تنها این، بلکه مشخصاً یک نوع طرز فکر خاص است که با استفاده از ایدئولوژی و یا توجیحات مذهبی به دنبالِ کنترل اذهان مردم و ایجاد محدودیت‌های بنیادین در زندگی آنهاست.
  • هرگاه آزادی اندیشه، آزادی اعتقادی، حقوق زنان و بسیاری از حقوق دیگر پایمال می‌شوند، همه ما چنین اعمال نادرستی را محکوم می‌کنیم. گاهی این به معنای به چالش کشیدن کسانی است که ادعا می‌کنند متعلق به گروه مذهبی ما هستند. همه مردم باید فارغ از تعلق خاطر به هر گروه مذهبی برای حقوق بنیادین (آزادی اندیشه و مذهب) نیز ایستادگی کنند.
  • با تکیه بر مطلق‌گرایی و یا بدون آن، سلب آزادی از افراد در انتخاب دیدگاه مذهبی مورد علاقه‌شان رویکردی خود انتفائی و نقض آشکار حقوق بشر است.
  • اکنون چشم‌هایمان به روی حقیقت آنچه که عیسی گفت باز می‌شود؛ آنچه که می‌اندیشی بر گونه‌ای که رفتار می‌کنی تاثیر می‌گذارد. تشخیص اینکه اعتقادات ما نقش مهمی در اثرگذاری بر اعمال ما ایفا می‌کند، قدمی ضروری در تطبیق نحوه اندیشیدن ما با نوع تفکر عیسی است.
  • صرفاً با شرکت در جلسات کلیسایی یک نفر پیرو واقعی عیسی مسیح نیست. برخی از مردم از نظر فرهنگی، مسیحی به نظر می‌رسند اما حقیقتاً مسیحی نیستند. این همان چیزی است که خود مسیح در متی فصل ۷ آیات ۲۱ و ۲۳ بدان اشاره کرد.
  • داستایفسکی گفت: “نزاعی میان بهشت و جهنم وجود دارد و میدان نبرد، قلب آدمی است.” دالاس ویلارد می‌گوید: ” بزرگ‌ترین نیاز من و شما و بزرگ‌ترین نیاز بشر امروز به طور کلی، تبدیل و تحول قلب‌های ماست”.
  • خداوند سرشت انسان‌ها را به گونه‌ای خلق کرده است که دارای آزادی اراده و انتخاب باشند. جنبه بدِ این آزادی این است که ما انسان‌ها گاهی بر علیه خود خدا جبهه می‌گیریم و این همان کاری است که آدم کرد. جنبه مثبت این آزادی این است که می‌توانیم خدا را دوست بداریم. محبت و عشق کلمه‌ای است که در فرهنگ آمریکا بسیار حقیر شده است. حقیرانه از آن در آهنگ‌های پاپ استفاده می‌کنیم. در فیلم‌های سینمایی به نازل‌ترین شکل نمایش داده می‌شود. اما به ندرت کسی معنای عمیق و حقیقی عشق را درک می‌کند. خدا برای اینکه ما آزادی اراده و انتخاب داشته باشیم خطر می‌کند و این ریسک را می‌پذیرد که ممکن است عده‌ای از ما در مقابل او بایستیم. در دادن آزادی به ما، او جانش را بر صلیب می‌دهد. صلیب جایی است عشق به زیبایی به تصویر کشیده می‌شود. نمایشی فوق‌العاده از معرفت الهی و آسمانی خدا. خدایی که جانش را برای آدمی نثار می‌کند. صلیب جایی است که جنگ بر علیه خدا (که ما در چارچوب جنگ‌های مذهبی بر علیه هم اعمال می‌کنیم) شکست خورده و به پیروزی خدا می‌انجامد.

نویسنده : تام پرایس

Scroll to Top